درس 15 / معنی و مفهوم
حکایت - افلاطون و مرد جاهل
معنی واژه های مهم:
جاهل: نادان
سخت: بسیار
درمیانه ی سخن: در بین سخن گفتن
دلتنگ: ناراحت
فلان: واژه ای است برای اشاره به شخص نامعلوم
رنج: سختی، ناراحتی
معنی نثرها
گویند روزی افلاطون نشسته بود. مردی جاهل، نزدِ او آمد و نشست و شروع کرد به حرف زدن. در میانه ی سخن گفت: «ای حکیم! امروز فلان مرد را دیدم که سخنِ تو می گفت و تو را دعا میکرد و می گفت: افلاطون، بزرگمردی است که هرگز کس چون او نبوده است و نباشد، خواستم که شکر و سپاس او را به تو رسانم.»
معنی: میگویند یک روز افلاطون نشسته بود. مرد نادانی پیش او آمد و نشست و مشغول حرف زدن شد. در بین حرفهایش گفت: « ای انسان دانشمند و دانا! امروز فلان کس را دیدم که دربارهی تو حرف میزد و تو را دعا میکرد و می گفت: افلاطون، مرد بزرگی است که هرگز کسی مثل او در جهان نبوده است و نخواهد بود، خواستم که ستایش و تعریف او را به گوش تو برسانم »
نکته ی دستوری: روزی: قید زمان / میانه: متمّم / حکیم: منادا / فلان مرد: مفعول / شکر و سپاس: مفعول
افلاطون چون این سخن بشنید، سر فرو برد و بگریست و سخت، دلتنگ شد.
معنی: وقتی افلاطون این حرف را شنید، سرش را پایین انداخت و گریه کرد و بسیار ناراحت شد.
نکته ی آرایه ای: دلتنگ شدن: کنایه از ناراحت شدن
نکته ی دستوری: سر: مفعول / سخت: قید
این مرد گفت: « ای حکیم! از من چه رنج آمد تو را که چنین تنگدل گشتی ؟»
معنی: مرد گفت: ای انسان دانا! من چه کاری انجام دادم که سبب رنجیدن تو شد و تو ناراحت شدی؟
افلاطون گفت: «از تو رنجی به من نرسید ولیکن برای من از این بَدتَر چیست که جاهلی مرا بستاید. »
معنی: افلاطون گفت: «تو باعث رنجیدن من نشدی امّا هیچ چیز برای من بدتر از این نیست که یک نادان از من تعریف کند»
پیام درس
چرا هنگامی که افراد نادان از ما تعریف می کنند، نباید خوشحال شویم؟
برای اینکه انسانهای نادان، سطحی نگر هستند و از عقل و خردشان فرمان نمی برند؛ بنابراین از چیزهایی خوششان می آید که به اندازه ی درک آنها باشد. به خاطر همین، انسان عاقل نباید از تعریف جاهلان، خوشحال شود.
برچسب ها :
پایه ششمششم دبستانششم ابتداییششمفارسی ششمفارسیمعنی و مفهوممعنی شعرحکایتافلاطون و مرد جاهل