مرجع محتوای آموزشی دانش آموزان

اصطلاحات انگليسی با مثال و معنی هر اصطلاح - بخش دوم

زبان انگلیسی - اصطلاحات زبان انگليسی

(۱)
A windbag
(A talkative, boring person)

(آدم) وراج – (آدم) پرچانه


--------------------:مثال


A: Why don’t you visit Alice anymore?
الف: چرا دیگر به دیدن اليس نمی روی؟
.B: I can’t stand her anymore. She’s a windbag. She talks too much but says nothing important
ب: دیگر تحمل او را ندارم. پرچانه است. خيلی حرف می زند ولی هيچ چيز مهمی برای گفتن ندارد.
******************************


(۲)
Have a good command of something
تسلط داشتن ٬ احاطه داشتن
(to know sth well)


مثال:----------------------


A: Do you think Bob can make a good tour guide?
الف: فکر می کنی باب می تواند راهنمای توریست خوبی باشد؟
B: I’m sure he can. He has a good command of English and French, he has a lot of travel experience and he’s good with people.
ب: مطئنم که می تواند. او به زبان های انگليسی و فرانسه تسلط دارد ٬ تجربه سفر فراوان دارد و رفتارش با مردم خوب است.

******************************


(۳)
Be well off
پولدار بودن ٬ مایه دار بودن
(Wealthy, with sufficient money)


مثال:-----------------------


A: Have you heard? Jane and David are buying a beach house.
الف: شنيدی؟ جين و دیوید دارند ویلای کنار دریا می خرند.
B: No wonder. They’re well off. They can afford to buy anything.
ب: تعجبی ندارد. آنها پولدارند. استطاعت خریدن هر چيزی را دارند.
******************************


(۴)
Be one in a million
لنگه نداشتن – بی نظير بودن
(Be unique)


مثال:-----------------------


A: what’s your new coworker like?
الف: همکار جدیدت چطور است؟
B: Oh, he’s unique. He’s good – tempered, very helpful, and he has a good sense of humor. He’s one in a million.
ب: بی نظير است. خوش اخلاق است ٬ به همه کمک می کند و شوخ طبع است. لنگه ندارد.
******************************

(۵)
Have a clear / clean conscience
وجدان راحت داشتن – عذاب وجدان نداشتن
(to be free of guilt about sb/sth)


مثال:-----------------------


A: people talk a lot behind your back. They say Alice got fired because of you.
الف: مردم خيلی پشت سرت حرف می زنند. می گویند آليس به خاطر تو اخراج شد.
B: It’s not at all true. She was fired because she couldn’t do her job properly. I have a clear conscience about her.
ب: ابداً اینطور نيست. او اخراج شد چون نمی توانست کارش را درست انجام دهد. در مورد او وجدان من راحت است.
******************************


(۶)
Have the right to do sth
حق (انجام کاری را) داشتن


مثال:-----------------------


A: You’ve been reading my letters again, Mom. What gives you the right to do so?
الف: مادر باز هم نامه های مرا خوانده ای. به چه حقی این کار را می کنی؟
B: well, I’m your mother and I believe I have the right to read your letters once in a while.
ب: خب من مادرت هستم و معتقدم این حق را دارم که گهگاهی نامه هایت را بخوانم.
******************************


(۷)
Can’t take a joke
تحمل یا جنبه شوخی نداشتن


مثال:-----------------------


A: I was only joking about Mina’s dress but she was badly hurt.
الف: من فقط داشتم راجع به لباس مينا شوخی می کردم اما خيلی به او برخورد.
B: Don’t worry. The trouble with Mina is she can’t take a joke.
ب: نگران نباش. مشکل مينا این است که جنبه شوخی ندارد.
******************************


(۸)
Be fed up with (sb/sth)
جان به لب رسيدن – خسته و بيزار بودن
(To be disgusted with sb / sth)


مثال:-----------------------


A: Why do you want to quit your job?
الف: چرا ميخواهی کارت را رها کنی؟
B: I’m fed up with my boss. He acts so bossy and I’m fed up with the way my colleagues treat me.
ب: جانم از دست رئيسم به لبم رسيده. خيلی امرونهی می کند و از طرز برخورد همکارانم هم خسته و بيزارم.
******************************


(۹)
Jump to conclusions
قضاوت عجولانه کردن – زود نتيجه گيری کردن


مثال:----------------------


A: I hold you responsible for this problem.
الف: من تو را مسئول این مشکل می دانم.
B: Please don’t jump to conclusions. Find out all the facts before you judge.
ب: لطفا زود نتيجه گيری نکن. قبل از آنکه قضاوت کنی اطلاعات درست کسب کن.
******************************


(۱۰)
Make sense
قابل فهم بودن
(To be understandable)


مثال:-----------------------


A: This paragraph is too complicated. Does it make sense to you?
الف: این پاراگراف خيلی پيچيده است. برای تتو قابل فهم است؟
B: No, it doesn’t make sense to me.
ب: نه. برای من قابل فهم نيست (بی معنی است/ معنی و مفهوم ندارد).
******************************


(۱۱)
Figure sth out
از چيزی سر در آوردن


مثال:-----------------------


A: Can you help me put this bookcase together?
ميتوانی کمکم کنی این جاکتابی را سوار کنم؟
B: I’m sorry. I can’t figure out how to do it.
متاسفم. سر در نمی آورم که چطور باید این کار را کرد.
******************************


(۱۲)
Get to the heart of the matter
رفتن سر اصل مطلب ٬ جان کلام را گفتن


مثال:-----------------------


A: I’d like to begin with a brief introduction
دوست دارم با یک مقدمه مختصر شروع کنم.
B: Please forget about the introduction. Get to the heart of the matter
لطفا مقدمه را فراموش کن. جان کلام را بگو. (برو سر اصل مطلب)
*********************************


(۱۳)
I couldn’t agree more
کاملا موافقم


مثال:-----------------------


A: I think there’s a lot of favoritism in our class. Our teacher treats some students better than others
به نظر من در کلاس ما خيلی پارتی بازی هست. معلم ما با بعضی از شاگردان بهتر از بقيه رفتار ميکند
B: I couldn’t agree more
کاملا موافقم
*********************************


(۱۴)
Square deal
(fair treatment)
برخورد منصفانه – رفتار عادلانه


مثال:-----------------------


A: I’m sorry; Joe, but I can’t give you a pay raise now. Business isn’t good these days.
الف: متاسفم جو ٬ اما الان نميتوانم به تو اضافه حقوق بدهم. این روزها کسب و کار خوب نيست.
B: But, Mr. Jackson, you know I’m underpaid. All I want is a square deal.
ب: ولی آقای جکسون ٬ شما ميدانيد که حقوق من کم است.تنها چيزی که من ميخواهم برخورد منصفانه است.
*********************************


(۱۵)
To crack up
بریدن – از پا در آمدن (در اثر فشار جسمی یا روحی)


مثال:-----------------------


A: I’m short of money so I’m working twelve hours a day.
الف: پول کم دارم بنابراین روزی ۱۲ ساعت کار ميکنم.
B: Twelve hours a day! If you keep working like this, you’re going to crack up.
ب: روزی ۱۲ ساعت! اگر همين طور به کار کردن ادامه بدهی از پا در ميای.


  • رمز فایل: novinmad.ir

    برچسب ها : اصطلاحات انگليسیA windbagHave a good command of somethingBe well offBe one in a millionHave a clear / clean conscienceHave the right to do sthCan’t take a jokeBe fed up with (sb/sth)Jump to conclusionsMake senseFigure sth outGet to the heart of the matterSquare dealTo crack up
    تازه های آموزشی
    ببینید » فارسی و نگارش چهارم ابتدایی - درس دوم فارسی نگارش پاسخ تمرین صفحه ی ۱۴ و ۱۵ و ۱۶
    ببینید » فیلم درس دوم فارسی چهارم دبستان درس کوچ پرستوها - حکایت قوی ترین حیوان جنگل
    ببینید » فیلم درس دوم فارسی چهارم دبستان درس کوچ پرستوها - پاسخ سوالات درک و دریافت در قسمت بخوان و بیندیش
    ببینید » فیلم درس دوم فارسی چهارم دبستان درس کوچ پرستوها - بخوان و بیندیش (در جستجو)
    ببینید » فیلم درس دوم فارسی چهارم دبستان درس کوچ پرستوها - گوش کن و بگو
    ببینید » فیلم درس دوم فارسی چهارم دبستان درس کوچ پرستوها - درک مطلب
    ببینید » فیلم درس دوم فارسی چهارم دبستان - روخوانی درس کوچ پرستوها
    ببینید » درس اول آفریدگار زیبایی چهارم ابتدایی - بخش دوم
    ببینید » درس اول آفریدگار زیبایی چهارم ابتدایی - بخش اول
    کتاب كار و تمرين ریاضی سوم ابتدایی - جامع و کامل و قابل چاپ
    خلاصه و چکیده ریاضی پایه سوم ابتدایی
    جدول ضرب آسان پایه سوم دبستان
    آزمون مداد كاغذی و مرور و تمرین علوم تجربی پایه سوم دبستان
    پیک تابستانه نمونه تکالیف فارسی پایه سوم ابتدایی
    دانلود مرور فارسی دوم به سوم پایه سوم دبستان - مناسب هفته اول مهر

    کلیه حقوق این سایت برای نوین مدرسه محفوظ می باشد.
    novinmad.ir