درس 5
معنی و مفهوم حکایت زیرکی
بعد از مدّتی بیامد و زر طلبید، باز نیافت و با هرکس که گفت، هیچ کس درمان ندانست.
بعد از مدّتی آمد و طلایش را جستجو کرد امّا پیدا نکرد و با هرکس که درباره ی آن سخن می گفت هیچ کس راه چاره و درمان آن را نمی دانست.
حاکم از جمله ی طبیبان شهر بپرسید:
حاکم از همه ی پزشکان شهر پرسید.
حاکم کس فرستاد و آن مرد را طلبید و به نرمی و درشتی زر را بِستَد و به صاحب زر، باز داد.
حاکم کسی را فرستاد و آن مرد را به نزد خود طلبید (خواست) و به آرامی و تندی (آرامش و خشونت) طلا را پس گرفت و به صاحب آن بازگرداند.
پیام این حکایت، با کدام یک از مَثلَهای زیر، ارتباط دارد، دلیل انتخاب خود را توضیح دهید.
– نابرده رنج، گنج میسّر نمیشود.
– دروغگو، دشمن خداست.
– پیشِ غازی و مُعلّق بازی.
– بار کج به منزل نمیرسد. » زیرا آن فرد بیمار مالی را برداشته بود که برای خودش نبود. هر چند در آن لحظه کسی متوجه دزدی او نشد بود. اما مدتی مجبور شد مال دزدی را به صاحبش برگرداند.
برچسب ها :
پایه پنجمپنجم دبستانمعنی و مفهومحکایت زیرکیپاسخ بازنویسی حکایتپنجم ابتداییپنجم دبستانفارسی پنجمفارسیمعنی کلمات