درس 15
معنی و مفهوم حکایت «حکمت»
غلام هرگز دریا ندیده بود و محنتِ کشتی نیازموده.
خدمتکار هرگز دریا را ندیده بود و رنج و سختی سفر با کشتی را تجربه نکرده بود.
چندان که ملاطفت کردند، آرام نمی گرفت و مَلِک از این حال، آزرده گشت.
هر چه قدر با خدمتکار مهربانی می کردند آرام نمی شد و پادشاه از این حالت، ناراحت شد.
ملک را گفت : « اگر فرمان دهی، من او را به طریقی، خامش گردانم. »
به پادشاه گفت: « اگر دستور بدهی من با یک شیوه او را ساکت می کنم. »
گفت: «غایت لطف و کرم باشد. »
گفت: «[ساکت کردن غلام] نهایت مهربانی و بخشش باشد »
باری چند، غوطه خورد؛ جامه اش گرفتند و سوی کشتی آوردند.
چند بار، در آب دریا فرو رفت و بالا آمد، لباسش را گرفتند و او را به سوی کشتی آوردند.
اوّل محنت غرقه شدن، نچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمی دانست.
در آغاز رنج و سختی غرق شدن را تجربه نکرده بود و قدر سلامتی، راحتی و آرامش درون کشتی را نمی دانست.
پس از گفتوگو درباره مثَلهای زیر، مشخص کنید، مفهوم حکایت با کدام ضرب المَثَلهای زیر، تناسب دارد؟
– از هر دست بدهی از همان دست هم میگیری.
– هرکه بامش بیش، برفش بیشتر.
– زبان سرخ، سرِ سبز میدهد بر باد.
– سواره، خبر از حال پیاده ندارد.
– قدر عافیت، کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
– خواستن، توانستن است.
برچسب ها :
پایه پنجمپنجم دبستانپنجم ابتداییپنجم دبستانفارسی پنجمفارسیمعنی و مفهومحکایت حکمت