درس 8
معنی و مفهوم حکایت وطن دوستی
«هنوزم ز خردی به خاطر درست *** که در لانهی ماکیان، برده دست
هنوز از دوران کودکیام به یاد دارم که یک روز در لانه مرغی خانگی دست بردم.
به منقارم آنسان به سختی گزید *** که اشکم چو خون از رگ آندم، جهید
با منقار به شدت و سختی دستم را نوک زد که اشک از چشمانم مانند خونی که از رگ بیرون میزند سرازیر شد.
پدر، خنده بر گریهام زد که هان! *** وطنداری آموز از ماکیان»
پدر به گریه من خندید و گفت آگاه باش و وطندوستی را از مرغ خانگی یاد بگیر.
مفهوم این حکایت با کدام یک از عبارتهای زیر ارتباط بیشتری دارد؟
– با یک گل بهار نمیشود.
– دشمن، نتوان کوچک و بیچاره شمرد.
– جوینده، یابنده است.
– کوه به کوه نمیرسد، آدم به آدم میرسد.
– سالی که نوکست از بهارش پیداست.
– زخم زبان، بدتر از زخم شمشیر است.
– میهن دوستی، نشانه ایمان است.
» هنوز از دوران کودکی این خاطره را به خوبی به یا دارم که زمانی که دستم را در لانه پرندگان بردم. یک پرنده چنان با منقارش دستم را گزید که چشمانم اشک مثل خون جاری شد. پدر به گریه کودکانه من خندید و گفت: «آگاه باش و پاسداری از میهن را از همین پرندگان بیاموز!»
برچسب ها :
پایه پنجمپنجم دبستانپنجم ابتداییمعنی و مفهومحکایتوطن دوستیپنجم دبستانفارسی پنجمفارسیپاسخ فارسی پنجمجواب فارسی