درس 1
حکایت - اندرز پدر
یاد دارم که در ایّام طفولیّت مُتعبِّد و شب خیز بودم. شبی در خدمت پدر، رحمه الله علیه، نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مُصحَف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گِردِ ما خُفته.
پدر را گفتم: از اینان یکى سر برنمی دارد که دوگانه اى بگزارد. چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مُرده اند. گفت: جان پدر! تو نیز اگر بِخفتی، بِه از آنکه در پوستینِ خَلق اُفتی.
واژه های مهم: ایّام: جمع یوم، روزها/ طُفولیّت: خردسالی/ متعبد: عبادت کننده/ دیده: چشم/ گویی: انگار/ مُصحف: کتاب آسمانی، قرآن/ طایفه: گروه/ رحمه الله علیه: خداوند او را رحمت کند./ دوگانه: نماز صبح/ بِه:بهتر/ بگزارد: به جای آورد، بخواند.
نکته های ادبی: در پوستین خلق افتادن: کنایه از غیبت کردن، ایراد گرفتن./ سر بر نمیدارد: کنایه از بیدار نمی شود.
معنی حکایت: یادم هست که در دوران کودکی شبها بر می خاستم و به عبادت می پرداختم. یک شب در حضور پدرم _که رحمت خدا بر او باد_ نشسته بودم. تمام شب بیدار بودم و قرآن می خواندم و گروهی در اطراف ما خوابیده بودند. به پدرم گفتم: در بین این جماعت حتّی یک نفر از خواب بیدار نمی شود تا نماز صبح را بخواند. چنان در خواب غفلت و بی خبری از یاد خدا فرو رفته اند که انگار در خواب نیستند؛ بلکه مرده اند. پدر گفت: فرزند عزیزم، تو هم اگر بخوابی بهتر از آن است که مردم را غیبت کنی.
پیام حکایت: پرهیز از غیبت، عیبجویی.
گلستان سعدی:
سعدی شیرازی، گلستان را به سال 404 ه.ق. نوشت. نثر آن مسجّع است، یعنی نثری که گوشه چشمی نیز به شعر دارد. گلستان علاوه بر دیباچه دارای هشت باب است که آمیخته ای از نظم و نثر است.
برچسب ها :
دوره متوسطه اولپایه هفتمفارسی هفتمفارسیدرسنامه و نکات مهمنکات مهمفارسی هفتم درس1حکایت - اندرز پدر