نامۀ شادروان دکتر محمود افـشار به نوهاش در هشتاد و پنجسالگی. سنی که آدمی تمامی فراز و فرودها، تلاطمها، سرگشتگیها و خلاصه هرآنچه آرزویـش را داشته -دیده و نادیده- پشت سر نهاده و به قول قدیمیها زمانی است که باید الکش را بیاویزد...
یادگارنامۀ دکتر محمود افشار به بابک افشار، نادر مطلّبی کاشانی، بخارا، ش36، 373
به خواهش نوۀ عزیزم بابک افشار سطری چند در این یادگارنامه مینگارم:
عمر انسان در عصری که ما در آن زنـدگانی میکنیم، با آسودگیها و ناراحتیهای آن، حداکثر صد سال است. ده سال اول را به علت کودکی و ده سال آخر را بـه سبب کهولت کنار میگذارم و هشتاد سال وسط را به چهار قسمت مانند چهار فصل تقسیم میکنیم:
از یازده سالگی تا سی سالگی بیست سال بهار عمر است.هنگام رشد و نمو درختان و طغیان افکار و فعالیتهای گوناگون انسان است.
از سی و یک تا پنجاه سالگی تابستان عمر، موقع بارداری درختان، رسیدن میوهها و کار و کوشش آدمیست.
از پنجاه و یک تا هفتاد سالگی خزان عمر شروع و ختم میشود. درختان رو به زردی مینهند، برگریزان آغاز میشود، حرارت تابستان رو به کاهش میگذارد، فعالیت انسان هم رو به سستی میرود، چهرهها مانند برگ درختان بیرونق میشود.
از هفتاد و یک تا نود سالگی زمستان عمر است. درختان برگریزی میکنند، برف میبارد، هوا سرد میشود، موی سر و صورت سفید میگردد، چشم و گـوش و دیگر اعضای رئیسۀ انسان به قدری ضعیف میشود که گاهی به کلی از کار میافتد...
بابک عزیزم: من اکنون با هشتاد و پنج سال شمسی که برابر تقریبی هشتاد و هشت سال قمری میباشد در آخر زندگانی خود میباشم و تو در آخر بهار و اول تابستان آن میباشی. من، به قیاس همدرسان و همکاران خودم که بیشتر آنها درگذشتهاند، عمر درازی کردهام و خدا را شکر میگذارم که جز درگیری با آثار سالخوردگی اجتناب ناپذیر، از ضعف چشم و گوش و حافظه، ناراحتی دیگری ندارم، و با وجود این هنوز شبانهروزی قریب اقلا دوازده ساعت کار فکری و نویسندگی میکنم به طوری که کتابها و مقالاتم کـه در مجلات به چاپ میرسد(غیر از فعالیتهای دیگرم در کار موقوفات عام) حاکی از آن است. شاید شما یا دیگران بخواهید یا بخواهید بدانید سبب این عمر به نسبت دراز و سالم و فعّال چیست؟ چون ممکن است شما را به کار آید مینویسم. با یک جملۀ کوتاه پاسخ را مختصر میکنم: شاید همین کار زیاد و با علاقه، به علاوۀ ورزشهای مناسب بـا هریک از فصول چهار گانۀ عمر که نمودهام سبب آن باشد. بنابرین کسانی را که کار مـیکنند و از حاصل دسترنج خود اعاشه مینمایند دوست میدارم و میستایم، و به آنان که از کار میگریزند توبیخ میکنم. کار دولتی است پاینده و زاینده، ولی دولتی که متکی بر مال باد آورده باشد بیاعتبار است. البته مال و منال هم برای زندگانی لازم است، اما مالی که با کار به دست آمده باشد درخور میباشد.
بابک عزیز: این بود خلاصۀ زندگانی و معتقدات شخص من نسبت به امور مادی و معنوی که سابقه و وضع حال من هم مؤید آن است. شما نمونۀ نزدیکتر از من به خود دارید و آن پدر شما ایرج، فرزند ارشد من میباشد که شبانهروز مانند خود من کار میکند و از راه حلال زندگانی میکند. من اگر اکنون در پس پایان زمستان زندگی هستم شما در اول تابستان آن قرار دارید و طی کردن سه فصل آن را در پیش.
وقتی من 13 سال داشتم و در مدرسۀ انگلیسی بمبئی هندوستان دانشآموز بودم این بیت انگلیسی در کتاب درسی ما بود که هنوز با ضعف حافظه بخاطر دارم و برای شما مینویسم: (بکوشید، بکوشید باز. اگر در مرحلۀ اول موفق نشدید، بکوشید، بکوشید باز!...)
Try, try again! If at first you are not succeed, try, again!
بههرحال به اصطلاح معروف «از ما گذشته»و حال نوبت شماست به گفتۀ شاعر:
چو باد خزان بر درختان وزد
چمیدن درخت جوان را سزد
آفرین! به جلو! avanti !
دکتر محمود افشار
تجریش،24/11/1357
برچسب ها :
فارسی و نگارش پایه هشتمنمونه انشامقایسه عمر و فصل های سالپایه هشتم